عشق غیرتی من پارت ۲🌈
میراکلس
عشق غیرتی من 🌈پارت۲
انچه گذشت:«
مرینت:« " تا حالا انقدر جدی ندیده بودمشون
تام:« مرینت تو دیگه ۲۳سالته
سابین:« دخترم دیگه وقت ازدواجت
مرینت:« یعنی چی که وقت ازدواجت من که خودم دکترم
سابین:« میدونم دخترم رسم
تام:« مگه یادت رفت پدر بزرگت گفته هرکی داخل خاندانمون به سن ۲۳سالگی برس شغلش انتخاب کرده باشه باید با یکی از پسر های فامیل ازدواج کنه
سابین:« اگر هم نکنه ترد.میشن از خانواده
تام:« ما از خانواده میندازن بیرون همه دشمنمون میشن
سابین:« وگرنه باید گدایی کنیم
تام:« یه کاری میکنن.از شغلت میندازنت بیرون
مرینت:« خ..ب (لکنت گرفت از استرس ترس)
مرینت:« ما.مان قرا...ر ب..ا..کی.. از...دو...اج... کنم..
تام:« باید پدر بزرگت بگه
سابین:«تو که هیچوقت داخل مهمونی های خانوادگی نیستی. پسر های خاندان اصلا نمیشناسی
تام:« اسماشون میگم
سابین:« لوکا پدر عمو جکستونت.۲۴ساله
تام:« آرین خواهر دوقلو.آدرین بچه های عمو گابریلت دوتاشون۲۴هستن آرین خوش خنده آدرین اخمو مغرور ولی مهربون بعضی موقع هم شیطون
سابین:« مایکل پسر عمو اندرسون ۲۴ساله
تام:« نینو پسر عمو
.....................................................
تا پارت بعد ۳نظر 💋💋💋😊
لطفا نظر بدین تا ادامه بدم ۴تا هم لایک
اگر نظر ندین ادامه نمیدم