رمان عشق غیرتی من پارت ۱

nilofar zare · 01:24 1400/11/21

میراکلس.اسم رمانم عشق غیرتی من 

عشق غیرتی من 🌈پارت۱

  
سلام من  مرینت دوپن چنگ  هستم داخل یه خانواده پولدار 😁 امروز روز جدید 

سابین:« مرینتتت

مرینت:« بله مامانن

سابین :« بدو بیاا

مرینت:« اوکیی

(هرموقع این علامت اومد یعنی دار تو ذهنش حرف میزنه" (")    )  

مرینت:«"  تازه از خواب بلند شدم بزار ببینم ساعت چند اوو ۱۲ خب برم جلو اینه موهام درست کنم 

مرینت:« یا ابلفضل این جن چی میگه اینجا

سابین:« خودتی 

تام:« اره باز خودش تو اینه دید ترسید هر صبح وعضش همین

مرینت:«"بیشعورا

مرینت:« یه هودی صورتی با یه ساپورت زرشکی پوشیدم کتونی عروسکی صورتیم برداشتم  موهام شونه زدم   دم اسبی بستم  یه برق لب حرارتی صورتی  خیلی کم رنگ هم زدم    رفتم پایین 

تام:« مرینت بیا سر سفره بشین  میخواهیم در باره یه موضوع مهمی  حرف بزنیم

مرینت:«  " تا حالا انقدر جدی ندیده بودمشون 

خب بخاطر که پارت اولم کم نوشتم نظر بدین لطفا لایک کنید  بای 
۲نظر تا پارت بعدی