عشق مخفی پارت6
سلام گود گلرز ها بفرمایید اینم پارت شش
ببخشید گفته بودم امروز میدم ولی دیگه یه کاری واسم پیش اومد نتونستم 😥 خب برید ادامه امید وارم خوشتون بیاد عزیزان😋بعد از خوندن نظر یادت نره
'(„• ֊ •„) '
فکر کردم یه راهی پیدا کردم
فکر کردم یه راه فرار پیدا کردم
اما تو هرگز فرار نمی کنی
پس فکر کنم حالا باید بمونم
آه امیدوارم بتونم یه روزی از اینجا بزنم بیرون
حتی اگه تمام شب یا صدها سال طول بکشه
یه مخفیگاه لازم دارم ولی این نزدیکیا نمیتونم پیداش کنم
میخوام احساس زنده بودن کنم ، بیرون نمیتونم با ترسام مبارزه کنم
دوستداشتنی نیست؟
همیشه تنهایی
قلبم از شیشه ساخته شده ، فکرم از سنگ
منو تکه تکه کن ، از پوستم تا استخوان
سلام ، به خونه خوش اومدی
دیر شده
دنبال جای بهتری می گردم
یه چیزی تو ذهنمه
همش تو سَرمه
اما میدونم یه روزی از اینجا میزنم بیرون
حتی اگه تمام شب یا صدها سال طول بکشه
یه مخفیگاه لازم دارم ولی این نزدیکیا نمیتونم پیداش کنم
میخوام زنده بودنمو حس کنم ، خرج از اینجا نمیتونم با ترسام مبارزه کنم
دوستداشتنی نیست؟
همیشه تنهایی
قلبم از شیشه ساخته شده ، فکرم از سنگ
منو تکه تکه کن ، از پوستم تا استخوان
سلام ، به خونه خوش اومدی
صبح از زبون کت یا همون ادرین ژله 😂😂(وجی:ژله نمد اخه ) ( لیدی باگ:حالا من یه چیزی گفتم ااا😐🔪)
شوخیدم از زبون مریه ❤️🖤
+شب بخیر پرنسس
*(خمیازه میکشه )هااه شب بخیر کت🚶🏻♀
از زبون کت نوار جون ❤️
مری خیلی خوشگل تر از کاگامی بود
مرینت موهای مشکی و چشای دریایی داشت
سرشو نوازش میکردم که خوابم برد 😴
از زبون کت صبح 😪
داشتم میرفتم که یکی بازومو گرفت مری بود با خوابالودگی گفت:
*کت کجا؟
+پرنسس من باید برم سرکار تو بخواب
و رفتم که تو پذیرایی 😅
با گوشیم ور میرفتم که دیدم مری از پله ها می اومد خمیازه کشید داشت
موهاشو میبست متوجه من نشده بود یه دفعه منو دید خمیازه شو فرو برد
گفت سلام اقا صبح بخیر
منم در جوابش یه سر تکون دادم چون الان حکم یه شوهر اخمو دارم براش 🤓
مری رفت تو اشپزخونه تو دلم گفتم کاش بیدارش نمیکردم🙁😑
الیا اومد پیشم نشست گفت
&به به بابای اینده ما چطوره ؟
منم یه نیشگون از بازوش گرفتم جیغش رفت هوا 😌
&حالا واقعا دوستش داری
+نه فقط واسه تفریح
&ادرین بخداااا بخوای اذیتش کنی دستو پاتو قلم میکنم اصلا الان به خودش میگم کت نواری
&مرینتتتتتتت مرینتتتتت
+بابا غلط کردم بخدا دوستش دارمممم
&بگو به جون مامان امیلی
+به جون مامان امیلی
*بله خانم کاری داشتین منو صدا زدین ؟
&صبحونه اماده س؟
*بله
رفتیم نشستیم رو میز مری گف
*ببخشید من برم کار دارم
&برو اوکی😄
تو دلم گفتم اخی خسته س 😔
بعد صبحونه رفتم رو مبل نشستم که الی اومد گفت
&ماشینو رد کن بیاد خانومتونو میخوام ببرم بیرون
+لازم نکرده خودم میبرمتون
رفتم سریع لباسامو عوض کردم اومدم رفتم تو آینه دیدم مری داره رژ لب قرمز جیغ میزنه منم رگ غیرتم زد بالا
از زبون مرینت جونی
داشتم آماده میشدم با الی برم بیرون که دیدم دو تقه به شیشه پنجره م خورد وا
کردم کت اومد تو ازش پرسیدم
*سلام مگه تووو سرکار نبیدی
+مرخصی گرفتم
*خیلی تنبلی
یه دفعه رژ لبمو با انگشت شصتش پاک کرد گفتم
*چرا پاک کردی هانن
+خیلی قرمز بود 😑
+امم رژ لب کالباسی بزن
*😑😐
&بیایین گمشین دیه ااا زود یک ساعته منتظرم
.
*خب
+باشه دیه
ایزی تامام تامام خب دخترای خوف نظر یادتتون نرود 😷😎
برای پارت بعدی چهار تا نظر و دوتا لایک کنین تا بدم 😎