عشق مخفی پارت4

ASAL · 20:43 1400/09/24
عشق مخفی پارت4

سلام گود گلرز ها چه خبر  خب من از دستتون خیلی ناراحتم کامنت نمیدین اگر پارت 

5عشق مخفی رو میخواین لایک و کامنت فراموش نشه خواهشااا😑

فکر کردم یه راهی پیدا کردم

فکر کردم یه راه فرار پیدا کردم

اما تو هرگز فرار نمی کنی

پس فکر کنم حالا باید بمونم

آه امیدوارم بتونم یه روزی از اینجا بزنم بیرون

حتی اگه تمام شب یا صدها سال طول بکشه

یه مخفیگاه لازم دارم ولی این نزدیکیا نمیتونم پیداش کنم

میخوام احساس زنده بودن کنم ، بیرون نمیتونم با ترسام مبارزه کنم

دوستداشتنی نیست؟

همیشه تنهایی

قلبم از شیشه ساخته شده ، فکرم از سنگ

منو تکه تکه کن ، از پوستم تا استخوان

سلام ، به خونه خوش اومدی

دیر شده

دنبال جای بهتری می گردم

یه چیزی تو ذهنمه

همش تو سَرمه

اما میدونم یه روزی از اینجا میزنم بیرون

حتی اگه تمام شب یا صدها سال طول بکشه

یه مخفیگاه لازم دارم ولی این نزدیکیا نمیتونم پیداش کنم

میخوام زنده بودنمو حس کنم ، خرج از اینجا نمیتونم با ترسام مبارزه کنم

دوستداشتنی نیست؟

همیشه تنهایی

قلبم از شیشه ساخته شده ، فکرم از سنگ

منو تکه تکه کن ، از پوستم تا استخوان

سلام ، به خونه خوش اومدی

 

خب برید ادامه 

از زبون مرینت😍

 

بغض گلومو گرفته بود 

 

رفتم تو اتاق دیدم الیا داره ارایششو پاک میکنه یه سلام کردمو فهمید که بغض دارم گفت علامت &الیا علامت*مری 

 

&مرینت چی شده ادرین ناراحتت کرده؟

*نه الیا فقط دلم واسه مامان بابام تنگ شده 😓

الیا اومد بغلم کرد دلداریم داد 

توبغل الی دراز بودم که یه دفعه سردرد امونمو برید نتونستم بخوابم 

رفتم دوتا قرص مسکن بندازم بالا 💊دیدم الی تو خواب نانازه 😂

 

تو اشپز خونه رفتم که دیدم ادرین خان تو مبل خوابش برده 

یه لحظه دلم سوخت (وجی:اخی😂)نه نه اصلا دلم واسش نمیسوزه( وجی:خود در گیری داری فرزندم؟)(مرینت:تو یکی شات اف )( لیدی باگ همون عسل:خفه میشین یا خود بنده خفه تون کنم ؟)(مرینت: لیدی ببشید ببشید )(لیدی باگ: افلین وجی تو هم خفه شو پازایت نده😡)(وجی:چشوم لیدی😵)

رفتم پتو کشیدم روش حالا سرما بخوره بدبختیش پایه منه 😑

دیگهـ کم کم خوابیدم رو مبل 😴

 

 

فردا صبح از زبون مرینت🤗

 

صبح با آلارم گوشی ادرین خان پاشدم( وجی:خان خان خان خان)(لیدی باگ:🤫😐😑) (وجی:چی چرا ساکت باشم🤐؟)(لیدی باگ:لحظه حساس پازایت نده بیشعور خنگ🙌خاک تو سرت )وجی:😑😬OK )

 

خودمو هول حولکی جمع جور کردم رفتم تو اشپزخونه هول حولکی میز چیدم😆

(وجی: لیدی باگ جان یا همون عسل کجاش حساس بید؟) 

(لیدی باگ:میزنم تو سرتا ساکت شو با دمپایی میام دنبالتا 😁🔪🧐)

الیا اومد صبح بخیری گفت نشست 

داشتم میرفتم که 

کاگامی اومد پایین علامت کاگامی #

 

#هوی خدمتکار کجا باید امروز کیک درست کنی فهمیدی 

*اما خانم ما وسایلشو نداریم 

#برو بخر 🙅‍♀

 

رو کردم به پشت دیدم الیا از عصبانیت قرمزه😡

 

میخواستم برم خرید که الیا هم گفت موخام باهات بویام منم قبول کردم 

رفتیم خرید تا شیر و ارد یه خورده خرت پرت بخریم خریدیمو اومدیم خونه 

 

داشتم باهم زن تخم مرغو هم میزدم که یه دفعه الیا ارد رو ورداشت ریخت

روم منم اب ریختم روش ....

 

از زبون کله موزی یا اناناسی (ادرین🕶)

 

داشتمـ میرفتم خونه درو وا کردم که صدای خنده بود الی و مری داشتن رو هم اب و ارد میریختن تا مری منو دید جدی شد

 

سلام اقا خوش اومدین تو صداش تنینی داشت که من هیچ جا نشنیده بودم ( وجی؛اخی داداچم عاشق شد رف🤤)(ادرین:تو یکی خفه اره دیه عاشق شدم پس عمم عاشق شده 😡🤬)(لیدی باگ:وجی 🤫ادرین بدو ادامه بوگو😠 )

 

 

از کنارم رد شد حدودا قدش تا زیر چونم بود سعی کردم نگام به نگاهش نخوره 

چون نمیتونم خودمو کنترل کنم بخاطر همین رفتم رو میز نشستم 

کاگامی اومد گونمو بوسید دیگه بدم میومد ازش (لیدی باگ:🤮🤢میخوام بالا بیارم )علامت ادرین+

 

#اوه عزیزمم سلام 

 

+سلام 

#من خسته ام ناهار نمیخورم 🤢برم بخوابم

 

+باش برو 

 

مرینت با اجازه من برم 

 

سرد گفتم بشین 

اول مری خیلی تعجب کرد ولی الیا بهش فهموند بشینه رو صندلی 

 

داشتیم غذا میخوردیم مرینت زیرکی نگام میکرد چون نگاه سنگینمو فهمیدع بود 

 

 

ایزی تمام تمام🐱

 

 

 

نظر فراموشششش نشود😑😎